After Sept. 11th one company invited the remaining
members of other companies who had been decimated by the attack on the Twin
Towers to share ! their available office space
بعد از
حادثه یازدهم سپتامبر که منجر به فروریختن برج های دو قلوی معروف آمریکا شد یک
شرکت از بازماندگان شرکت های دیگری که افرادش از این حادثه جان سالم به در برده
بودند خواست تا از فضای در دسترس شرکت آنها استفاده کنند
At a morning meeting, the head of security told
stories of why these people were alive and all the stories were just
در صبح
روز ملاقات مدیر واحد امنیت داستان زنده ماندن این افراد را برای بقیه نقل کرد و
همه این داستان ها در یک چیز مشترک بودند و آن اتفاقات کوچک بود
...
..
.
As you might know, the head of the company survived
that day because his son started kindergarten
مدیر
شرکت آن روز نتوانست به برج برسد چرا که روز اول کودکستان پسرش بود
و باید
شخصا در کودکستان حضور می یافت
Another fellow was alive because it was his turn to
bring donuts
همکار
دیگر زنده ماند چون نوبت او بود که برای بقیه شیرینی دونات بخرد
One woman was late because her alarm clock didn''t
go off in time
یکی از
خانم ها دیرش شد چون ساعت زنگدارش سر وقت زنگ نزد
One of them missed his bus
یکی
دیگر نتوانست به اتوبوس برسد
One spilled food on her clothes and had to taketime
to change
یکی
دیگر غذا روی لباسش ریخته بود و به خاطر تعویض لباسش تاخیر کرد
One''scar wouldn''t start
اتومبیل
یکی دیگر روشن نشده بود
One went back to answer the telephone
یکی
دیگر درست موقع خروج از منزل به خاطر زنگ تلفن مجبور شده بود برگردد
One had achild that dawdledand didn''t get ready as
soon as he should have
یکی
دیگر تاخیر بچه اش باعث شده بود که نتواند سروقت حاضر شود
One couldn''tget a taxi
یکی
دیگر تاکسی گیرش نیامده بود
The one that struck me was the man who put on a new
pair of shoes that morning, took the various means to get to work but before he
! got there, he developed a blister on his foot. He stopped at a drugstore to
buy a Band-Aid. That is why he is alive today
و یکی
که مرا تحت تاثیر قرار داده بود کسی بود که آن روز صبح یک جفت کفش نو خریده بود و
با وسایل مختلف سعی کرد به موقع سرکار حاضر شود. اما قبل از اینکه به برج ها برسد
روی پایش تاول زده بود و به همین خاطر کنار یک دراگ استور ایستاد تا یک چسب زخم
بخرد و به همین خاطر زنده ماند!
Now when I amstuck in traffic
miss an elevator
turn back to answer a ringing telephone
all the little things that annoy me
I think to myself
this is exactly where God wants me to beat this
very moment
به
همین خاطر هر وقت، در ترافیک گیر می افتم
آسانسوری
را از دست می دهم
مجبورم
برگردم تا تلفنی را جواب دهم
و همه
چیزهای کوچکی که آزارم می دهد
با
خودم فکر می کنم
که خدا
می خواهد در این لحظه من زنده بمانم
Next time your morning seems to begoing wrong
the children are slow getting dressed
you can''t seem to find the car keys
you hit every traffic light
don''t get mad or frustrated
God is at work watching over you
دفعه
بعد هم که شما حس کردید صبح تان خوب شروع نشده است
بچه ها
در لباس پوشیدن تاخیر دارند
نمی
توانید کلید ماشین را پیدا کنید
با
چراغ قرمز روبرو می شوید
عصبانی
یا افسرده نشوید
...بدانید که خدا مشغول مواظبت از شماست
کوئیز زیر از چهارسؤال تشکیل شده که به شما خواهد گفت آیا برای این که
یک مدیر حرفهای باشید، شایستگی لازم را دارید یا نه؟
سؤالها مشکل نیستند. در مورد هر سؤال اول سعی کنید خودتان پاسخ بدهید و
بعد پاسخ را بخوانید تا ببینید درست جواب دادهاید یا خیر.
1.از شما خواسته شده یک زرافه را در یخچال قرار دهید. چطور این کار را
انجام میدهید؟
.
.
.
.
.
.
پاسخ: درب یخچال را باز میکنیم. زرافه را داخل یخچال میگذاریم و سپس
درب آن را میبندیم. هدف از این سؤال این است که مشخص شود آیا شما از آن
دسته افرادی هستید که تمایل دارند مسائل ساده را خیلی پیچیده ببینند یا
خیر!
2.حال از شما خواسته شده یک فیل را در یخچال قرار دهید. چه میکنید؟
.
.
.
.
.
.
.
پاسخ: آیا پاسخ شما این است که درب یخچال را باز میکنیم و فیل را در
یخچال میگذاریم و درب آن را میبندیم؟
نه! این درست نیست!
پاسخ صحیح این است که درب یخچال را باز میکنیم. زرافه را از یخچال خارج
میکنیم. فیل را در یخچال میگذاریم و درب آن را میبندیم. این سؤال برای
این است که مشخص شود آیا شما به نتایج کار های قبلی خود و تأثیر آن
برتصمیم گیریهای بعدیتان فکر میکنید یا خیر.
3.شیرشاه یک کنفرانس برای حیوانات جنگل ترتیب داده است که به جز یک
حیوان، همگی حیوانات در آن حضور دارند. آن یک حیوان غایب کیست؟
.
.
.
.
.
.
.
پاسخ: یادتان رفته که فیل الان در یخچال است؟ پس حیوان غایب این جلسه
باید فیل باشد! هدف از این سؤال این است که حافظه شما در به خاطر سپردن
اطلاعات سنجیده شود.
اگر تا این جا به سؤالات پاسخ درست ندادهاید نگران نباشید، هنوز یک سؤال
دیگر مانده است.
4.باید از یک رودخانه عبور کنید که محل سکونت کروکودیل هاست. شما قایق
ندارید. چه میکنید؟
.
.
.
.
.
.
.
پاسخ: خیلی ساده است! به داخل رودخانه پریده و با شنا کردن از آن عبور می کنید.
کروکودیلها؟ آنها الان در جلسهای هستند که شیرشاه ترتیب داده! هدف از
این سؤال این است که مشخص شود آیا از اشتباههای قبلی خود درس میگیرید
که دوباره آن ها را تکرار نکنید یا خیر
مردی متوجه شد که گوش همسرش سنگین شده و شنوایی اش کم شده است...
به نظرش رسید که همسرش باید سمعک بگذارد ولی نمی دانست این موضوع را چگونه با او درمیان بگذارد. به این خاطر، نزد دکتر خانوادگی شان رفت و مشکل را با او درمیان گذاشت.
دکتر
گفت: برای اینکه بتوانی دقیقتر به من بگویی که میزان ناشنوایی همسرت چقدر
است ، آزمایش ساده ای وجود دارد... این کار را انجام بده و جوابش را به من
بگو...
« ابتدا در فاصله 4
متری او بایست و با صدای معمولی ، مطلبی را به او بگو. اگر نشنید ، همین
کار را در فاصله 3 متری تکرار کن. بعد در 2 متری و به همین ترتیب تا
بالاخره جواب بدهد. »
آن
شب همسر آن مرد در آشپزخانه سرگرم تهیه شام بود و خود او در اتاق پذیرایی
نشسته بود. مرد به خودش گفت: الان فاصله ما حدود 4 متر است. بگذار امتحان
کنم.
سپس با صدای معمولی از همسرش پرسید:
«
عزیزم ، شام چی داریم؟ » جوابی نشنید بعد بلند شد و یک متر به جلوتر به
سمت آشپزخانه رفت و همان سوال را دوباره پرسید و باز هم جوابی نشنید. بازهم
جلوتر رفت و به درب آشپزخانه رسید. سوالش را تکرار کرد و بازهم جوابی
نشنید. این بار جلوتر رفت و درست از پشت همسرش گفت: « عزیزم شام چی داریم؟ »
و همسرش گفت:
« مگه کری؟! » برای چهارمین بار میگم: « خوراک مرغ » !!
حقیقت به همین سادگی و صراحت است.
در عصر یخبندان بسیاری از حیوانات یخ زدند و
مردند.
خارپشتها وخامت اوضاع رادریافتند تصمیم گرفتند
دورهم جمع شوند و بدین ترتیب همدیگررا حفظ کنند.
وقتی نزدیکتر بودند گرمتر میشدند ولی خارهایشان
یکدیگررا زخمی میکرد بخاطر همین تصمیم گرفتند ازهم دور شوند ولی بهمین دلیل از
سرما یخ زده میمردند.
ازاینرو مجبور بودند برگزینند یا خارهای دوستان را
تحمل کنند، یا نسلشان از رویزمین بر کنده شود.
دریافتند که باز گردند و گردهم آیند. آموختند که،
با زخم های کوچکی که همزیستی با کسی بسیار نزدیک بوجود می آورد، زندگی کنند چون
گرمای وجود دیگری مهمتر است و این چنین توانستند زنده بمانند.
درس اخلاقی:
بهترین رابطه این نیست که اشخاص بی عیب و
نقص را گردهم می آورد بلکه
آن است هر فرد بیاموزد با معایب دیگران کنارآید و
محاسن آنانرا تحسین نماید.
به عکس نگاه کنید وسعی کنید شخص موجود در عکس را پیداکنید
فقط ۱۲۰ ثانیه (۲ دقیقه) بیشتر ادامه ندهید زیرا تیز هوش نیستید
جواب پایین صفحه است
:چند بار سعی کنید قبل ازاینکه جواب را ببینید
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
نتونستی پیداش کنی؟
اشکال نداره،رفته زیر آب.
اومد بیرون،خبرت میکنم
این مطلب را تا
آخر بخوانید و تو این 30 ثانیه که تست رو انجام میدی به اتفاقی که می افته کمی فکر
کنید لطفا به سوالات زیر به سرعت پاسخ دهید: نتیجه
چیست؟
اگر واقعا میخوای درست کار کنه اولا که جوابها رو خیلی سریع جواب بده
و گزینه آخر هم خیلی سریع انتخاب کن
2+2
4+4
8+8
16+16
خیلی
سریع عددی بین 12 تا 5 انتخاب کنید. انتخاب
کردید?
حالا برید پایین
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
عدد
انتخابی شما 7 بود؟
باید 95%
عدد 7 باشه نه اینکه آخر میل رو یه لحظه دیده باشی اگر میخوای بده یکی از
اطرافیانت این نیل رو تست کنه خودت ببین
عوامل فردی
عوامل فردی زمینه ساز فرار دختران از منزل عبارتند از :
۱- نداشتن عزت نفس
۲- تمایل به خود خودکشی
۳- احساس حقارت و کمبود
۴- ترس از رسوایی پس از تجاوز جنسی و عدم بازگشت به خانه
۵- ارتباط با دوستان ناباب و اغفال توسط آنان
۶- عوامل روان شناختی مثل اختلالات خلقی - افسردگی عمیق - اختلالات سایکوتیک - اختلالات
شخصیت و عقب ماندگی هوشی در حد مرزی
۷- مشکل در کسب هویت
۸- فقدان مهارت های مقابله با استرس
۹- عوامل زیست شناختی مثل بلوغ زود رس - تغییرات هورمونی - ناهنجاری در امواج مغزی
عوامل خانوادگی
۱- فرار از خانه یکی از بازتاب های خشونت خانگی است
۲- اعتیاد والدین یا یکی از آنها
۳- بدرفتاری اعضاء خانواده با یکدیگر
۴- مشاجرات خانوادگی
۵- شلوغ بودن خانواده و فرزندان زیاد
۶- زندانی بودن والدین یا یکی از اعضاء خانواده
۷- فوت والدین یا یکی از آنها
۸- جدایی والدین یا طلاق آنها از همدیگر
۹- سابقه محکومیت و ارتکاب جرم والدین یا یکی از اعضاء خانواده
۱۰- انواع آزار های (جسمی .جنسی و مسامحه نسبت به فرزندان)
۱۱- حضور نا پدری و نامادری
۱۲- بد سرپرستی
۱۳- ازدواج اجباری
۱۴- شیوه های تربیتی سخت گیرانه و استبدادی و بسته بودن محیط خانواده
۱۵- ضعف در مهارتهای فرزند پروری
۱۶- آسان گیری و سهل انگاری و بی توجهی نسبت به فرزندان
۱۷- عوامل تشنج آفرین در خانواده
۱۸- ازدواج اجباری با فرد مورد نظر خانواده
۱۹- سست بودن عقاید و باورهای مذهبی خانواده ها و دختران
۲۰- طرد دختران و عدم پذیرش از سوی والدین پس از اولین فرار
۲۱- تبعیض بین فرزندان
۲۲- آزار های جنسی و جسمی از سوی نزدیکان دختران
۲۳- احساس نا امنی در خانه و سو ء استفاده جنسی پدر یا برادر
۲۴- عدم ارضای نیازهای جسمی .روانی .عاطفی دختران در خانواده
۲۵- در بعضی موارد دختران ناز پرورده که دائم تحت مراقبت ، نظارت شدید والدین
هستند برای کسب آزادی و استقلال از خانه فرار می کنند.
۲۶- شکاف فرهنگی و عقیدتی بین نسلها
۲۷- افراط و تفریط در برخورد با نوجوانان .
عوامل اجتماعی
وسایل ارتباطی جمعی:موضوع فرار دختران را با ذکر تمام جزئیات منعکس می کنند در
واقع افراد را نسبت به وضعیت افراد که شرایط نامساعد و بغرنج خانه را تحمل نکرده
اند مطلع میکند و باعث می شوند آنها نیز همین عمل را در مواجهه با مسائل خانواده
تکرار کنند ضمن آنکه اصل مسئله نیز تا حد بسیار زیادی در اذهان شکسته شده و به
عنوان یک راه حل تلقی می شود.
عوامل اقتصادی
- نداشتن شغل و مسکن مناسب
- کمبود امکانات زیستی . بهداشتی .تغذیه ای
- مشکلات اقتصادی در زندگی خانواده
دختران چه تصوری از فرار دارند ؟
دخترانی که فرار می کنند تصوّر شان از فرار به دست آوردن شرایط واقعاً خوب است اما
این (تصور رویایی )شاید فقط ۲۴ ساعت طول بکشد. بسیاری از دختران بعد از ۲۴ساعت
فجایعی را تجربه کرده اند که درک کردنش خیلی سخت است: مورد تجاوز قرارگرفته اند
_کتک خورده اند _خانه هایی که از ترس به آنجا پناه می برند و بعد از آنجا آسیب می
بینند ولی واقعاً اکثر شان دنبال یک زندگی خوبند و میخواهند محبت را تجربه کنند یا
استقلال و خود بودن را یعنی به دنبال یک امید واهی هستند.البته استثناء هم هست. ممکن است خیلی هم خوشبخت بشوند.
اگر دختری را می شناسید که فرار کرده است ، لطفاً در صورت داشتن اطلاعات کافی علت فرار و سرانجام او را از قسمت نظرات برایمان ارسال کنید.
هنگام
سفر به دالا ن هزار توی «ماهیت آدمی» هیجان انگیزترین زمان، لحظه های
مواجهه با عقده های درونی انسان است. لحظه هایی که بارقه های امید و نومیدی
نسبت به مقام آدمی توامان درخشش می کنند. در این لحظه هاست که گیج و منگ
به قضاوت کوچکی یا برعکس عظمت و پیچیدگی مفهوم شگرف «انسان» می نشینیم.
سرزمین عقده های درونی که ترجمان تنهایی ها و دغدغه ها و التهاب ها و
نگرانی ها و مخفی کاری های همه ماست، قلمرو نابی است برای شناخت ماهیت
پیچیده انسان.
● تعریف عقده روانی
عقده ها (complex) موضوعات عجیبی
که در اعماق وجود انسان قرار گرفته باشند تلقی نمی شوند بلکه مجموعه های
رفتاری پیوسته حاضری هستند; همانند استعداد موسیقی یا بهتر بگوئیم زبان
خارجی آشنایی که در ما وجود دارند و ما جز در یک موقعیت خاص از آنها
استفاده نمی کنیم. به بیان ساده تر عقده ها بخش های رفتاری ای هستند که به
صورت تکه تکه به حیات خود ادامه می دهند و در «من» آدمی ادغام نشده اند و
به صورت گستره پررنگی از «علا یق» خود را نشان می دهند. ذوق عامه این واژه
را در معنایی نسبتا خاص به کار می برد و آن به معنی «وجود مانع در جریان
طبیعی یا عادی یک فعالیت» یا «ناراحتی روحی یا امتناع از رفتار سازگار
عادی» است. ولی این برداشت عمومی از واژه عقده نسبتا اشتباه است چرا که در
نوشته های اکثر نظریه پردازان بزرگ، عقده لزوما رفتار نابهنجار نیست. برای
مثال بودن (Boubouin) روانکاو سوئیسی می نویسد: «این عقده ها نیستند که
نابهنجار و مرضی هستند بلکه برخی از دگرگونی ها یا تورم آنهاست که
بیمارگونه تلقی می شود». وی به متمایز کردن عقده های عادی می پردازد و
درباره آنها می گوید «اینها ارکان روح» هستند.
از نظر وی عقده های عادی
همان تمایلا ت و گره های علا یقی هستند که در وجود کلیه انسان های روی زمین
وجود دارند و تقریبا ۳ دسته هستند:
الف) علا قه به شی» (که با رفتارهای
مربوط به آن شی» خاص مشخص می شوند مثل وصول، تماشا کردن، شناختن، تملک،
احتراز کردن، خراب کردن و مانند آن).
ب) علا قه به «من» و اعتبار آن (از راه مقایسه خود با دیگری، اثبات وجود خود، حق خواهی، شناساندن خود و شناختن خویش و...).
ج) علا یق شخصی ویژه (نظیر یک سری رفتارهای خاص و کنش - واکنش ها).
عقده
های عادی یا طبیعی ممکن است به صورت حالا ت مرضی در آیند برای مثال
«کنجکاوی» یک انگیزه طبیعی است و طی آن لذت دیدن و دانستن دنبال می شود. در
میان کنجکاوی ها، کنجکاوی درباره جنس مخالف امری طبیعی است. ولی ممکن است
با فردی مواجه شویم که در این راه با ممانعت ها و تنبیه هایی روبه رو شده
است که هم آتش کنجکاوی او را تیزتر کرده اند و هم در وی احساس گناه پدیده
آورده اند. لذا در او «عقده ای» پیدا می شود که مربوط به علا قه ای شدید و
احاطه گر برای شناخت و برملا ساختن اسرار و رموز به طور کلی و مطالب مربوط
به جنسیت به طور اخص است. لذا چنین فردی تمایل به رفتارهای اغواگرایانه و
نمایشی پیدا می کند وانگهی به نحو مقاومت ناپذیری مجذوب اسرار و رموز است و
«محرم» انجمن های مخفی شدن را در سر می پروراند... بنابراین عقده ای در وی
شکل می گیرد که بودون آن را عقده خودنمایی لقب داده است. بنابراین عقده یک
گرایش عادی است ولی در اثر احاطه مفرطی که بر مجموعه روان و رفتار پیدا می
کند، به صورت مرضی در می آید و انعطاف «من» انسان را از بین می برد و
آزادی آدمی را محدود می کند. این جاست که یونگ معتقد می شود «هنگامی که
عقده ای بر ما حکومت می کند ما دیگر خودمان نیستیم... یک عقده فعال گاهی ما
را در یک حالت عدم آزادی غوطه ور می سازد...».
● شیوه های عملکرد عقده ها
چهار عملکرد اصلی وجود دارد که مستقیما در تغییر شکل عقده ها دخیل هستند:
۱) اعتلا
در
اثر این عملکرد، عقده به قلمرویی انتقال می یابد که از لحاظ اجتماعی یا
معنوی مقبول باشد و برای «من» انسان به صورت یک فعالیت حاوی رغبت یا علا قه
و حتی ارزش (اجتماعی، اخلا قی، معنوی یا زیباشناسی) درمی آید. برای مثال
اگر عقده ویرانگری بر نیاز به ویران ساختن، شکستن و خرد کردن اشیا مسلط شود
به صورت تخصص در مواد منفجره، معادن، ساخت یا آزمایش ماشین های خراب کننده
و کاربرد ابزارهای ویژه انهدام و خرد کردن اعتلا می یابد. اما اگر همان
عقده بر نیاز به آزارگری مبنی بر کشتن، شکم دراندن، سوراخ کردن، تکه تکه
کردن، خونریزی و غیره سلطه یابد، اعتلا های اجتماعی متعددی امکان بروز می
یابند که از مامور اعدام تا قصابی و حتی تخصص در جراحی یا پزشک قانونی را
دربرمی گیرد. عقده خودنمایی مثال دیگری است. عقده خودنمایی (نشان دادن خود،
به نمایش گذاشتن خود و بدن، جلب توجه دیگران، ایفای یک نقش در برابر
دیگران، خود را مورد تحسین قراردادن و...) از لحاظ اجتماعی کلیه فعالیت های
مربوط به صحنه، صفحه تلویزیون، بساط و تریبون و موارد مشابه را در بر می
گیرد; از نقش یک فروشنده دوره گرد گرفته تا استاد دانشگاه در حین تدریس و
سخنرانی پرشور یا حتی کمدین حرفه ای. همچنین عقده حقارت با کاربرد تواضع و
کناره گیری ارادی و افراطی اعتلا می یابد.
۲) تلافی
از کوششی برای
انکار عقده از طریق ایجاد یک رشته رفتارها در مورد همان موقعیت هاست;
رفتارهایی که دقیقا عکس رفتارهای عقده ای است. مثلا راه رفتن با گام های
صدادار و نظامی ضمن زدن سوت و خوشحالی به هنگام شب در حالی که فرد ترس
بسیار از تاریکی دارد! این امر خود یک رفتار لحظه ای برای تلا فی است. به
خود باد انداختن، خود را معتبر نشان دادن و حالت نخوت به خود گرفتن به
منظور ترساندن دیگران: درحالی که فرد مایل است هر چه زودتر خود را نجات
دهد! این نوع رفتار همانا رفتاری موقعیتی است که به منظور پنهان داشتن
احساس حقارت یا احساس گناه اتخاذ می شود. مثال اگر یک مجرم قدیمی و کهنه
کار است که به صورت یک تصحیح کننده بی گذشت کلیه خطاها یا یک پیرو آرمان ها
و ارزش های اخلاقی به صورت جزمی در می آید.
۳) جبران
این عملکرد که
بسیار شبیه تلافی است عبارت است از باطل ساختن اثرات مغشوش کننده یک عقده
ضمن ایجاد یک رفتار معکوس موفق و رضایت بخش برای فرد. مثلا کودک ۱۰ ساله ای
که از یک عقده حقارت در رنج است و علت آن ضعیف بودن، بیمار بودن یا از
لحاظ جسمانی در بین گروه همسن و سال ها توان کمتر داشتن است، تلاش خواهد
کرد و از راه جبران به یک برتری ذهنی یا هنری فایق آید و در یکی از این دو
زمینه به درخشندگی و کمال آرمانی برسد.
۴) توجیه دفاعی
توجیه دفاعی
یا توجیه عقلانی عبارت است از خنثی کردن کامل عقده یا بهتر بگوییم انکار
فعالانه آن. یکی از نمونه های مناسب این عملکرد توجیه دفاعی عقده احساس
گناه در فرد کمال طلب افراطی است: این فرد برعکس اکثر مردم که به سادگی از
خود و از کار خود حتی اگر دلخواه نباشد، راضی می شوند، شخص دقیقی است که به
صورت افراطی در پی کمال است. در توجیه عقلانی فرد دیگر از عقده خود رنج
نمی برد زیرا آن را انکار کرده
● ویژگی های رفتار عقده ای
واکنش یا رفتار عقده ای دارای خصایص زیر است:
۱)
رفتار عقده ای افراطی، حد ناشناس و اغراقآمیز است; بدین معنی که با
کوچکترین نشانه ای به راه می افتد. مثلا مرد یا زنی که به یک عقده طردشدگی
مبتلا شده است و فرمول تکراری «من طرد شده ام» یا «هیچ کس مرا دوست ندارد»
ورد زبان اوست، دارای واکنشی شدید است; یعنی دارای واکنش شدید عاطفی و
فاصله گیری خشن از دیگری، فقط به این بهانه که شیوه استقبال شما از وی به
هر دلیلی همراه با محبت، خوشحالی و ظواهر مثبت مورد انتظار آن مرد یا زن
نبوده است.
۲) خود مختاری عقده ویژگی دیگر واکنش عقده ای است به این
معنا که می تواند علیرغم خواست ارادی «من» فرد به حرکت درآید و رفتار او را
تعیین کند. یونگ در این زمینه می نویسد: «عقده ها دارای گونه ای خودمختاری
بارز هستند و شباهت به موجودات مستقلی دارند که در درون روح ما گونه ای
زندگی انگلی را طی می کنند.»
۳) خود شخص نسبت به عقده داشتن خودآگاهی
ندارد یعنی نمی داند کدام عقده را دارد مگر در یک صورت و آن هنگامی است که
در برخی از موقعیت ها یا شیوه کلی زندگی خود، احساس ممانعت، مزاحمت یا رکود
کند.
۴) باید میان عقده و یک عادت تمایز قایل شد. عادات نیز همانند
عقده ها به نحوی استقلال پیدا کرده اند و از من ارادی خارج هستند; چنان که
جویدن ناخن، وسواس، کندن مو، سیگار کشیدن و... به خودی خود عقده شمرده نمی
شوند. عقده فقط در پاسخ به یک موقعیت واقعی پدیدار می شود و یک واکنش
«عاطفی و اخلاقی» نسبت به یک موقعیت خاص است. «ناتوانی در تحمل کمترین
سرزنش یا کمترین شوخی» نشانه ای از یک عقده است حال آنکه تیک هایی مانند
«پلک زدن» از نشانه های داشتن عقده نیستند.
● سرزمین اسرارآمیز عقده ها
هنری
مورای فهرستی از عقده ها را معرفی کرده است که به شرح زیر هستند. وی معتقد
است این عقده ها نابهنجار نیستند مگر زمانی که به صورت افراطی آشکار شوند و
اجازه ندهند که شخصیت به صورت انعطاف پذیر رشد کند:
۱) عقده مهرطلبی دهانی (complx aggression oral):
این
عقده ترکیبی از فعالیت های دهانی، تمایلات پذیرا و نیاز به حمایت و حفظ
شدن را نشان می دهد. نمودهای رفتاری این عقده شامل مکیدن، بوسیدن، خوردن،
نوشیدن، تشنه محبت بودن، همدردی، حفاظت و عشق است.
۲) عقده پرخاشگری دهانی (complx aggression oral):
رفتارهای
دهانی و رفتارهای پرخاشگرانه را به صورت توام شامل می شود از جمله گاز
گرفتن، تف انداختن، فریاد کشیدن و پرخاشگری زبانی مثل ریشخند و طعنه.
۳) عقده طرد دهانی (Complex rejection oral):
رفتارهایی
مثل استفراغ کردن، ایرادی بودن افراطی در مورد غذا، کم خوردن، ترسیدن از
آلودگی دهان (مثلا ترس از بوسیدن)، میل به انزوا و اجتناب کردن از وابستگی
به دیگران را شامل می شود.
۴) عقده طرد مقعدی (Complex rejection anal):
پرخاشگری غالبا بخشی از این عقده است ودر رفتارهای خصمانه و آزارگرانه، بی
رحمی، ویرانگری، قشقرق، انداختن و پرت کردن اشیا، شلیک کردن تفنگ و منفجر
کردن مواد منفجره نشان داده می شود.
۵) عقده نگهداری مقعدی (Complex retention anal):
در انباشتن، پس انداز کردن و جمع کردن اشیا به صورت وسواسی یا افراطی، پاکیزگی، آراستگی، نظافت، لجبازی و خساست خود را نشان می دهد.
والدین
بیش از حد پرتوقع و کنترل کننده که آموزش توالت رفتن را خیلی زود یا خیلی
شدید تحمیل می کنند احتمالا موجب شکل گیری این عقده در کودک می شوند.
۶) عقده انزوای ساده:
این
عقده به صورت میل به بودن در مکان های کوچک، گرم و تاریک که امن و پرت
باشد تجربه می شود. برای مثال فرد ممکن است آرزو کند که به جای اینکه صبح
از رختخواب بلند شود، زیر پتو بماند.
افراد دارای این عقده به وابسته
بودن به دیگران، منفعل بودن، گرایش داشتن به رفتارهای امن و آشنایی که در
گذشته کارساز بوده اند، متمایل هستند.
۷) عقده میزراهی (Complex urethral):
عقده
میزراهی که منحصر به نظریه مورای می باشد، به جاه طلبی مفرط، حس تعریف شده
عزت نفس، خودنمایی، شب ادراری و خودشیفتگی مربوط می شود. این عقده با
اقتباس از مظهر افسانه ای یونان که به قدری به خورشید نزدیک شد که موم
نگهدارنده بال های او ذوب شد، گاهی اوقات عقده ایکاروس نامیده می شود.
اشخاص دارای این عقده هدف های بلندپروازانه دارند و رویاهای آنها با شکست
بر هم می خورد!
به غیر از هنری مورای روانکاوان دیگری نیز به برخی از عقده ها اشاره کرده اند. برای مثال «بودون» به توصیف عقده های زیر پرداخته است:
۱) عقده ادیپ:
عقده
ادیپ پیش از هر چیز گرهی در احساسات شدید است، احساساتی که زندگی عاطفی
کودک بین ۳ تا ۵ سالگی را تشکیل می دهد و به طور کلی در بردارنده امیال
عاشقانه کودک نسبت به ولی جنس مخالف خود از یکسو و رقابت حسودانه همراه با
آرزوی مرگ نسبت به ولی هم جنس از سوی دیگر می باشد. نام عقده ادیپ از
داستان ادیپ شاه اثر سوفوکل گرفته شده است. این عقده در دختران عقده الکترا
نامیده می شود.
از لابه لای تعبیر و تفسیر خلق و خو های تکراری زندگی
روزمره، عشق ها و «تعهدات» می توان به شکل بروز یافته این عقده پی برد.
مثلا یک فرد پرخاشجوی انقلابی موجودی است که نتوانسته است بر عقده ادیپ خود
فایق آید و پرخاشگری خود (که در اصل در مسیر مخالفت با پدرش است) را به
پرخاشگری علیه قدرت حاکم بدل ساخته است و این مطلب به منظور به اثبات
رساندن خود به عنوان یک قدرت است...
۲) عقده قابیل:
این عقده که صورت
بیمارگونه طرد و پرخاش نسبت به موضوعی مزاحم و نامطلوب است، همان عقده
حسادت برادری است، عقده ای که به صورت رفتارهای طرد، منع، بی اعتبار ساختن و
پرخاش نسبت به هر رقیب واقعی یا فرضی درآمده است.
۳) عقده تخریب:
این
عقده تمایل به خراب کردن، ضایع ساختن، کثیف کردن، به هدر دادن و از دیدگاه
فرهنگی، خراب کردن و عیب جویی کردن و بی اعتبار ساختن دیگران و عقاید است.
این عقده می تواند در حد سادیسم (یعنی لذت بردن از رنج دادن دیگران، صدمه
زدن و تنبیه کردن) یا خودآزاری (یعنی لذت بردن از آزارخود در پی چیزی که
موجب رنج فرد می شود و خوش آمد از درد کشیدن) پیش رود.
۴) عقده خودنمایی:
شامل
میل مفرط به دیدن و دیده شدن، شناختن و دانستن، تحسین و توجه دیگران را
تحریک کردن، در جریان اسرار و رموز قرار گرفتن و... می شود.
۵) عقده تولد:
این
عقده تغذیه کننده تردیدهایی درباره اصل یک مطلب یا چیز یا هویت است و مبدا
تردیدهای شخصیتی است که حتی ممکن است چهره ای روشنفکرانه و تعمیم گرایانه
به خود بگیرد و به صورت پرسش هایی درباره منشا پیدایش انسان یا تصورات
مربوط به تولد دوباره (مثل تناسخ) در آید.
۶) عقده دیان (Diane):
یا
عقده دختری که می خواست پسر باشد: عقده ای که منشا حق طلبی های زنان، طرد
زن بودن، مادر بودن، رفتارهای ظریف زنانه و وظایف زنانه است.
● سایر عقده ها
همچنین بسیاری از نظریه پردازان دیگر به توصیف و نامگذاری عقده ها پرداخته اند که در اینجا فقط نمونه هایی از آنها ارائه می شود:
۱) عقده ژوناس (Jonas):
این
عقده به معنی گرایش به در امان نگه داشتن خویش است و برگشت خیالی به داخل
شکم مادر و پناه بردن به یک حامی به محض آنکه مشکلات اعلام خطر می کنند.
۲) عقده لوهنگرین:
مبنی
بر سعی در تامین سعادت دیگران و خانواده خود، ضمن چشم پوشی از لذات زندگی
برای خویشتن و سپس با رسیدن به این هدف ناپدید شدن، است. (لوهنگرین قهرمان
افسانه ای آلمان بود که دعوت به نجات شاهزاده خانم برابانت می شود. او
شاهزاده را از دست دشمنانش نجات می دهد و با او ازدواج می کند. اما از دختر
می خواهد که هرگز راز مربوط به اصل او را نپرسد، چون به قول خود وفا نمی
کند، لوهنگرین با همان زورق سبدی که به وسیله قویی کشیده می شد، دختر را
ترک می گوید).
۳) عقده پرومته (Promethee):
یا عقده ادیپ در عرصه
حیات معنوی عبارت است از تمایل به داشتن قدرتی همانند استادان خویش، پی
بردن به رمز قدرت آنان و مجذوب خود ساختن آنان، ضمن قبول خطر برانگیختن خشم
و انتقام آنها. (پرومته نخستین موجد تمدن جهان به شمار می رود و چون به
جای گوشت گاو، استخوان های آن را به زئوس هدیه کرد و آتش را از آسمان ربود و
به انسان هدیه کرد، مورد خشم او قرار گرفت).
۴) عقده امپدوکل (Empebocle):
مبنی
بر آنکه آتش بزرگترین پاک کننده است و بنابراین این فرض «به آتش انداختن
خود» و خودسوزی باعث تغییر مدار دنیایی می شود که می خواهیم «کانون» روشنگر
آن باشیم.
۵) عقده ژوکاست (Jocaste):
در بین زنان عبارت است از نیاز
به حفظ پسر خود در نزد خویش و خاموش ساختن تمایل به استقلال و تمایل به
اثبات مرد بودن پسر خود از طریق محبت افراطی. نتیجه این وضع مردان بزرگسال
وابسته ای است که به همسر خویش به چشم مادر خود نگاه می کنند.
۶) عقده کرونو (Kronos):
عقده
پدری است که به فرزندانش ستم می کند، با شخصیت خود آنها را خرد می کند یا
از استقلال طلبی آنها جلوگیری می کند. این عقده از آن «پدران آزارگر» است.
رتبه دوم بیماریها در کشور
شیوع اختلالات روانی در جمعیت بالای 15
سال کشور 21.3 درصد در مناطق روستایی و 20.9 در مناطق شهری برآورد شده است.
شایعترین این اختلالات افسردگی بوده است.
طبق آمار سازمان جهانی
بهداشت در سال 2009 امروزه حدود 450 میلیون نفر از مردم دنیا از بیماریهای
مختلف روحی و روانی رنج میبرند. طبق آمار دیگری بیماریهای روانی پس از
حوادث غیرعمومی در کشور بهطور مشترک با بیماریهای قلبی و عروقی رتبه دوم
را در کشور دارد. شیوع اختلالات روانی در جمعیت بالای 15 سال کشور 21.3
درصد در مناطق روستایی و 20.9 در مناطق شهری برآورد شده است. شایعترین این
اختلالات افسردگی بوده. این بیماری 60 درصد مرگ و میرهای دنیا را به خود
اختصاص داده است. طبق این آمار افسردگی چهارمین عامل ناتوانی بوده و به
زودی در دنیا به دومین علت شناخته خواهد شد. این در حالی است که در کشور ما
افسردگی اولین علت سالیان از دسترفته عمر به علت ناتوانی است.
هماکنون
در بانک اطلاعات مربوط به بیماران روانی سازمان بهزیستی کشور 101 هزار
بیمار روانی مزمن شناخته شدهاند که از این تعداد 67 در صد مرد و 33 درصد
زن هستند. این آمار جدای از گروهی از افرادی است که یا بهلحاظ ذهنیت و
نگاههای سنتی به بیماریهای روانی از مراجعه به روان پزشک خودداری میکنند
و کسانی است که دچار بیماریهای روانی هستند اما خوشان هم از آن اطلاع
ندارند میشود. اما منشاء این بیماریها کجاست و یا اینکه چرا در مواردی
عنوان میشود که برخی از بیماریهای روانی نوظهور هستند و در گذشته
نبودهاند. آیا این بیماریهای روانی نوظهور محصول مدرنیته هستند یا در
گذشته نیز بوده و امروز با نامهای جدیدی و اختصاصیتر معرفی میشوند.
در این باره دکتر شیوا دولت آبادی چنین میگوید: «بیماریهای روانی و
مشکل روانی به شکل جدی آدمی را دچار معلولیت کند یا بهلحاظ خفیف عوارض
روانی بر جای گذارد و ترکیبی از برخی آمادگیهایی است که بشر یا بهصورت
ژنتیکی از آن برخوردار است و یا اکتسابی از عوامل مختلف کسب میکند. حتی
جدیترین آمادگیهای ژنتیکی نیز تحت تأثیر عوامل بیرونی قرار میگیرند و با
شدت کم و یا بیشتر خودشان را نشان میدهند. بنابراین هرگاه از مشکلات
روانی سخن به میان میآید. شرایط بیرونی بر روان انسان تأثیر میگذارند.
دکتر
دولتآبادی درخصوص میزان این تأثیرگذاریها نی عوامل محیطی و درونی نیز
چنین عنوان میدارد: «اصل دیگر در روانشناسی زنتیکی و پیش زمینه بودن فعل و
انفعالاتی درونی است. بیماری اسکیزوفرنی یک بیماری است که به شکل جدی بر
شخصیت و تفکر، ادراک و عواطف و هیجانات تأثیر میگذارد. در بیماریهای
روانی ترکیبی از زیستشناسی (عوامل زیستی)، روانشناسی و جامعهشناسی را
میتوان دید. این سه در کنار یکدیگر هم شخصیت را میسازند و مشکلات روانی و
جسمانی شخصیتها را شکل میدهند. وی ادامه میدهد: «داشتههای انسان
ترکیبی از آن چیزی است که بهلحاظ زیستی، اجتماعی و خانوادگی کسب کرده است.
اینها همگی شخصیت آدمی را میسازد. از این رو اگر نقصانی در هر یک وجود
داشته باشد بهلحاظ روانی میتوانند مشکل ساز باشد.»
شیوا دولت آبادی با اشاره به گونهای از بیماریهایی که منشأ درونی دارد آنها را به عنوان بیماریهایی معرفی میکند که در همه ادوار زمانی بودهاند و میافزاید: «آن دسته از اختلالات که پایه و زمینه ژنتیکی قوی دارد. مانند اختلالاتی که همواره در وجود گروهی از آدمها بوده است. بیماریهایی که در گذشته به عنوان «مالیخولیا»، «ملانگولی»، «وضعیت روانی دو قطبی» و «افسردگی» میشناختیم. همواره در طول تاریخ بودهاند. این بیماریها یک عامل عمده زیستی دارند. البته در این خصوص عوامل بیرونی میتوانند تأثیر بگذارند اما تعیینکننده نیستند.»
دکتر دولت آبادی وسواس را در گونه بیماریهای جدید وبیماری محیطی خوانده و میگوید: «در مواردی با اختلالاتی روبهرو هستیم که تنها به شرایط محیطی ارتباط دارند. اختلال وسواس یکی از این گونه بیماریهای روانی محسوب میشود. این بیماری هم بهلحاظ نوع و هم میزان در جوامع مختلف متفاوت است. بنابر این در این جا عوامل محیطی نقش بسزایی را بازی میکند. البته در بیماری وسواس نیز آمادگی مغزی و زیستی نقش مهمی دارد.» او اضطراب را نیز گونهای دیگر از این دسته از بیماریها معرفی میکند و میافزاید: «اضطراب دیگر اختلالی است که در سالهای کنونی زیاد دیده میشود. این بیماری یکی از متداولترین آثار زندگی مدرن است. هرچه فضای زندگیها از آرامش و امنیت تهی شود، میزان استرس بیشتر میشود. این گونه اختلالات روانی محصول شرایط زندگی و جامعه هستند. در این موارد وزنه به سمت عوامل بیرونی سنگینی میکند. این مشکل در همه یکسان نیست. یعنی شرایط یکسان همه انسانها به یک میزان دچار اختلالات اضطراب نمیشوند. پس این مورد نیز ریشه در عوامل مغزی و زیستی دارد.»
از نظر دکتر دولت آبادی برخی بیماریها هم علت بیرونی و هم درونی دارند.
او آنها را دو قطبی مینامد. از جمله این بیماریها «دپرس» بودن است. دکتر
دولتآبادی در این خصوص نیز چنین میگوید: «دپرس بودن از طرفی در شمار آن
دسته از بیماریهای بسیار جدی روانی است. پیشتر به بیماریهای دو قطبی
اشاره شد. در چنین حالتی فرد میتواند دچار افسردگی شدید میشود. البته
افسردگی در واکنش اتفاقهای بیرونی نیز وجود دارد که این اختلال بیش از هر
چیز تحت تأثیر وقایع بیرونی است. این اختلال واکنشی و در مورد افسردگی
واکنش افسردگی و به اختلال افسردگی، بیماری گفته میشود. اختلال واکنشی
زمانی رخ میدهد که بیمار دیگر درمانی برای بیماریاش نمییابد. نام علمی
این اختلال «درماندگی آموخته شده» است. حدود 30 سال است که این اسم جایگزین
افسردگی شده است.»
برخی از بیماریهای روانی که آنها را با نامهای
تکرای و شناخته شده به خاطر میآوریم امروزه بهخاطر تحقیقات علمی و تخصصی
شدن وتقسیم شدن به شاخههای مختلف به اسامی و نامهای دیگری شناخته
میشوند. دکتر دولت آبادی در این باره چنین میگوید: «در عالم پزشگی اسامی
مختلف جهانی برای بیماریها انتخاب میشود. و در ادوار مختلف این بیماریها
تغییر نام پیدا میکنند. از قرن 19 بیماریهای روانی زیستی و محیطی
(بیرونی) تقسیمبندی شد. در قرون 20 تا 21 بیماریهای روانی دچار
دستهبندیهای دیگر شدند.
در ایالات متحده بر اساس مطالعات انجام
شده هر چند سال یکبار دستهبندیهای جدیدی انجام میشود و اسامی آنها را
نیز تغییر داده میشود. آمار چهانی بهداشت نیز این دستهبندیها را انجام
میدهد و نام برخی از اختلالات را تغییر میدهد. به همین خاطر در 30، 40
سال اخیر شاهد آن هستیم که اختلالات روانی دچار تغییر اسم میشوند. به
عنوان مثال در دورهای به یک اختلالی گفته شد «پرتحرکی کودکان یا
بیشفعالی» اما امروزه به آن گفته میشود «نقصان در توجه» امروزه با
مطالعات بیشتر این اختلالها در حال تغیر و دقیقتر شدن هستند و
زیرگروههای تازهای پیدا میکنند.»