کت و شلوار عجیب حسنی مبارک

خطوطی که روی لباس حسنی مبارک است، در نمای نزدیک نام اوست که با حروف لاتین روی لباسش نقش بسته است.

کت و شلوار عجیب حسنی مبارک  (عکس)  www.taknaz.ir

خواستگار سیگاری

مادر داماد: ببخشین، کبریت دارین؟

 خانواده عروس: کبریت؟! کبریت برای چی؟!

مادر داماد: والا پسرم می خواست سیگار بکشه...

خانواده عروس: پس داماد سیگاریه...؟!

مادر داماد: سیگاری که نه... والا مشروب خورده، بعد از مشروب سیگار می‌چسبه...

خانواده عروس: پس الکلی هم هست...؟!

مادر داماد: الکلی که نه... والا قمار بازی کرد، باخت! ما هم مشروب دادیم بهش که یادش بره...

خانواده عروس: پس قمارم بازی می‌کنه...؟!

مادر داماد: آره... دوستاش توی زندان بهش یاد دادن...

خانواده عروس: پس زندانم بوده...؟!

مادر داماد: زندان که نه... والا معتاد بوده، گرفتنش یه کمی بازداشتش کردن...

خانواده عروس: پس معتادم بوده...؟!

مادر داماد: آره... معتاد بود، بعد زنش لوش داد...

خانواده عروس: زنش؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!

نتیجه: همیشه موقع خواستگاری رفتن کبریت همراهتون داشته باشین...(هر چندجواب منفی میشنوین اما شما ها که اعتماد به نفس زیادی دارین)

عکس های جالب و بامزه

اگر هر کدام از عکس ها باز نشدند روی آن عکس
رایت کلیک کنید و گزینه Show Picture را انتخاب نمایید.


تخت خواب جدید

www.3jokes.com - جوک، اس ام اس، عکس های خنده دار


ادامه مطلب ...

از قدیم گفتند که : یارو عجب چرچیلیه ها خودتان ملاحظه بفرمائید..


امروز چند تا داستان جالب و خنده دار در مورد وینستون چرچیل خوندم که به نظرم بد نیومد شماهام بخونیدش. در کل اینطوری به نظرم اومد که این چرچیل نه تنها شوخ بوده بلکه آدم بسیار حاضر جوابی هم بوده. و البته چیزی هم که واضحه این بوده که رابطه خوبی با خانمها نداشته و خیلی مایل بوده توی ذوقشون بزنه.

----------------------

نانسى آستور - (اولین زنى که در تاریخ انگلستان به مجلس عوام بریتانیاى کبیر راه یافته و این موفقیت را در پى سختکوشى و جسارتهایش بدست آورده بود) - روزى از فرط عصبانیت به وینستون چرچیل (نخست وزیر پرآوازه وقت انگلستان ) رو کرد و گفت: من اگر همسر شما بودم توى قهوه‌تان زهر مى‌ریختم.
چرچیل (با خونسردى تمام و نگاهى تحقیر آمیز): من هم اگـر شوهر شما بودم مى‌خوردمش!

----------------------

در مجلس عیش‌ حکومتى، وقتى چرچیل حسابى مست کرده بود؛ یکى ار حضار، که خبرنگار هم بود، از روى حس کنجکاوى حرفه ایش (فضولى براى سوژه تراشى) پیش او رفت که حالا دیگه حسابى پاتیل پاتیل شده بود، و در حالى که چرچیل سرش رو پایین انداخته بود و در عالم مستى چیزهاى نامفهومى زیر لب زمزمه مى‌کرد و مى‌خندید؛ گفت: آقاى چرچیل! (چرچیل سرش را بلند نکرد). بلندتر تکرار کرد: آقـاى چرچیل (خبرى از توجه چرچیل نبود)
(در شرایطى که صداش توجه دور و برى‌ها رو جلب کرده بود، براى اینکه بیشتر ضایع نشه بلافاصله سرش رو بالا گرفت و ادامه داد..) شما مست هستید، شما خیلى مست هستید، شما بى اندازه مست هستید، شما به طور وحشتناکى مست هستید..!
چرچیل سرش رو بلند کرد در حالیکه چشمهاش سرخ رنگ شده بودن و کشـــدار حرف مى‌زد) به چشمهاى خبرنگار خیره شد و گفت:
خانم …. (براى حفظ شئونات بخوانید محترم!) شما زشت هستید، شما خیلى زشت هستید، شما بى اندازه زشت هستید، شما به طور وحشتناکى زشت هستید..! مستى من تا فردا صبح مى‌پره، مى‌خوام ببینم تو چه غلطى مى‌کنى ..!

----------------------

میگن یه روز چرچیل داشته از یه کوچه باریکی که فقط امکان عبور یه نفر رو داشته… رد می شده… که از روبرو یکی از رقبای سیاسی زخم خورده اش می رسه… بعد از اینکه کمی تو چشم هم نگاه می کنن… رقیبه می گه من هیچوقت خودم رو کج نمی کنم تا یه آدم احمق از کنار من عبور کنه… چرچیل در حالیکه خودش رو کج می کرده… می گه ولی من این کار رو می کنم…

میزان علاقه ای که دامادها به مادر زن دارند

زنی سه دختر داشت که هر سه ازدواج کرده بودند.
یکروز تصمیم گرفت میزان علاقه ای که دامادهایش به او دارند را ارزیابی کند.


یکی از دامادها را به خانه اش دعوت کرد و در حالی که در کنار استخر قدم
میزدند از قصد وانمود کرد که پایش لیز خورده و خود را درون استخر انداخت.
دامادش فوراً شیرجه رفت توی آب و او را نجات داد.

فردا صبح یک ماشین پژو 20? نو جلوی پارکینگ خانه داماد بود و روی شیشه اش
نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت»

زن همین کار را با داماد دومش هم کرد و این بار هم داماد فوراً شیرجه رفت
توی آب و جان زن را نجات داد.

داماد دوم هم فردای آن روز یک ماشین پژو 20? نو هدیه گرفت که روی شیشه اش
نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت»

نوبت به داماد آخری رسید.
زن باز هم همان صحنه را تکرار کرد و خود را به داخل استخر انداخت اما
داماد از جایش تکان نخورد او پیش خود فکر کرد وقتش رسیده که این پیرزن از
دنیا برود پس چرا من خودم را به خطر بیاندازم؟

همین طور ایستاد تا مادر زنش در آب غرق شد و مرد.

فردا صبح یک ماشین بی ام ‌و آخرین مدل جلوی پارکینگ خانه داماد سوم بود
که روی شیشه اش نوشته بود:«متشکرم! ازطرف پدر زنت»