طب سنتی و اسلامی

طب سنتی و اسلامی، بر خلاف سایر علوم که بعضاً نوین هم هستند، سابقه‌ای دیرینه دارد. در قدیم از طب به معنای تدبیر عافیت (سلامتی) یاد می‌شد که به پیشگیری و درمان تقسیم می‌گردید.
بزرگان این طب آنقدر قدرت علمی داشتند که اغلب تصویری فوق بشری را تداعی می‌کردند . نوآوران و نوابغی چون رازی ، ابوعلی سینا ، جرجانی ، بقراط ، جالینوس و ... که هر یک به تنهائی ضمن طبیب بودن ، فیلسوف نیز قلمداد می‌شدند .

بیماری یا مرض را حکما بدین گونه معنی می کرده اند که : هرگاه فعلی از مجرای طبیعی خود انجام نشود مرض رخ داده است ( اختلال در افعال ) آنوقت در بخش طب نظری قسمتی داشته اند به نام امور طبیعیه که از ارکان ، امزجه، اخلاط ، اندام ، ارواح ، قوی و افعال تشکیل یافته است . همانگونه که گفتیم وقتی مرضی حاصل می شد ، یعنی اختلال در افعالی رخ می داد ، طبیب با تجربه ای که داشت ، پی به نوع اختلال در قوی و از آنجا به اختلال در ارواح و از آنجا به اختلال در اندام و از آنجا به اختلال در اخلاط و از آنجا به اختلال در امزجه و از آنجا به اختلال در ارکان بیمار پی می برد .
سپس با تغییر دادن ارکان بیمار توسط غذاها ، داروها یا تدابیر عملی ( مثل حجامت و فصد و ... ) باعث درمان بیماری می شده است .

در این طب ریشهٔ همه بیماری‌ها بر می‌گردد به وجود اخلاط چهارگانه در بدن که عبارتند از: خون (دم) ، صفرا ، بلغم ، سودا که دو خلط اول طبع گرم دارند و دوتای دیگر طبعشان سرد است و انسان قاعدتاً بایستی چهار خلط نامبرده فوق را به اندازه استاندارد در بدن داشته باشد . هرگاه یکی یا دوتا یا بیشتر ، از این اخلاط نقصان یابد یا زیاده شود ، سیستم طبیعی بدن بهم ریخته و بر اساس غلبه یکی از اخلاط ، روح و جسم بیمار آزرده گشته و نیازمند تدابیر درمانی می‌گردد . راز توفیق اطباء هم در شناخت همین اخلاط است .

اخلاط جمع خلط است و خلط جسم سیال و تری است که غذا پس از هضم به آن تبدیل می شود . توضیح آنکه حکما معتقد بوده اند وقتی غذا خورده می شود اول توسط معده به کیموس معدی ( منظور مایعی خمیری شکل حاصل از هضم غذا در معده است ) تبدیل می شود ، که به این عمل طبخ معدی یا طبخ اول گویند . سپس از طریق مجاری ناپیدای روده توسط عروق ماساریقا به کبد رفته در آنجا پخته ( در اصطلاح امروزی متابولیزه ) می شود که به آن طبخ دوم گویند.

اخلاط چهارگانه عبارتند از :
الف) سودا :
ماده ای است سیاه رنگ که در جگر تولید می شود و جایگاه اصلی آن طحال است .
طبع آن مانند خاک سرد و خشک و مزه آن گس متمایل به تلخی است.
سودای طبیعی همان رسوباتی است که در خون ایجاد می گردد و تیرگی خون از آن است. مزه آن بین شیرین و گس و متمایل به تلخ است.
سودای طبیعی بعد از تراوش از جگر دو قسمت می شود ، قسمتی که همراه خون است وجود آن در خون باعث نیرومندی و استحکام آن می شود و نیز سبب تغذیه استخوان ها می شود .
قسمت دیگر سودای طبیعی ، از خون خارج می شود و به طحال می رود و سبب تقویت دهانه معده می شود و نیز دهانه معده را بوسیله ترشی خود تحریک می کند و سبب آگاهی انسان از گرسنگی و تحریک اشتها می شود.

ب) بلغم :
مایعی است که در معده تولید می شود و در بدن جایگاه خاصی ندارد و در تمام سطح بدن همراه با خون در جریان است . بلغم طبیعی در روند طبیعی خویش به خون تبدیل می شود . در واقع بلغم خون خامی است که در صورت پخته شدن به خون تبدیل می شود . مزه این نوع بلغم شیرین است و طبع آن سرد و تر است.
وجود بلغم برای اندامهای بلغمی مانند مغز و اندام های پر حرکت مانند مفاصل ضروری است زیرا وقتی اندام های بدن از جذب مواد غذائی محروم می گردند ، به وسیله حرارتی که بلغم ایجاد می کند نیرو می گیرند.

ج) خون :
خون مایعی است سرخ رنگ ، گرم و مرطوب و جایگاه آن در کبد است و از طریق رگها در سطح بدن پخش می شود و عامل رسیدن غذا به اندام ها است . از این نظر خون برترین و مفیدترین اخلاط در بدن است .
خون طبیعی خونی است سرخ رنگ ، بسیار شیرین ، دارای طبیعتی گرم و تر و عاری از بوی بد . خونی که از جگر خارج می شود و به قلب برده می شود بدلیل آنکه حامل مواد غذائی و سودا و صفرا و بلغم است ، غلظتش زیاد است . این خون در فاصله جگر تا قلب ، آب اضافی و مقداری از سودا و صفرا و بلغم خویش را از دست داده و سرخ تر و روشن تر و روانتر از خون قبل می شود.

د) صفرا :
مایعی زرد رنگ ، تلخ و دارای طبع گرم و خشک است. این خلط در جگر تولید می شود و جایگاه آن در کیسه صفرا است. صفرای طبیعی که همان کف خون است ، رنگش مانند خون سرخ است.
صفرا مانند خون برای اندام های بدن لازم و ضروری است. صفرا به خون لطافت می بخشد و عبور آن را از مویرگها و مجاری باریک امکان پذیر می سازد . شش ، اندامی است که نیازش به صفرا بیش از اندام های دیگر است زیرا صفرای طبیعی خون ، کمک کننده خوبی در عمل دم و بازدم است. صفرا سبب شستن روده ها از بلغم می شود (ضد بلغم) و نیز باعث تحریک ماهیچه های مقعد در انتهای دستگاه گوارش می شود و در نتیجه سبب احساس رفع قضای حاجت به انسان دست می دهد .
طبق نظر رازی اگر مقداری از خون را در ظرفی شیشه ای بریزیم و آن را مدتی به حال خود وا گذاریم ، خواهیم دید که مایع مورد آزمایش به چهارطبقه تقسیم می شود :

الف) طبقه زیرین که دارای رنگی سیاه و چون دُرد در کف ظرف ته نشین می شود ، سودا است که از فیبرین خون لخته شده و گلبول های قرمز رسوب یافته تشکیل شده است .

ب) طبقه دوم که رنگ آن روشن تر از طبقه زیرین است و حالتی شبیه به سفیده تخم مرغ دارد ، بلغم است که از گلبول های سفید و پلاکت ها تشکیل می شود .

ج) طبقه سوم که بعلت وجود هموگلوبین ، دارای رنگی قرمز خواهد بود و خونابه را تشکیل می دهد ، خون ( دَم ) است.

د) طبقه روئین که کف مانند است و دارای رنگی زرد می باشد ، صفرا است.

با توجه به طبقات چهارگانه اخلاط و مقایسه آن با طبقات عناصر چهارگانه ، خواهیم دید که مشابهت نزدیکی در آنها وجود دارد . جالینوس بر اساس جایگاه خاص اخلاط چهارگانه در خون و شباهت آن با جایگاه عناصر چهارگانه در طبیعت ، هر یک از اخلاط را با یکی از عناصر شبیه دانسته است و در حقیقت این نظر مشترک همه دانشمندان طب قدیم بوده است و اساس طب قدیم بر پایه آن استوار است.

خلط عنصر صفت وزن

صفرا = آتش = گرم و خشک = سبک مطلق

خون = هوا = گرم و تر = سبک زیاد

بلغم = آب = سرد و تر = سنگین زیاد

سودا = خاک = سرد و خشک = سنگین مطلق

در ذیل به علایم غلبه اخلاط چهارگانه اشاره می‌کنیم.

۱. غلبه خون (دم) : سنگینی سر ـ سرخی رخسار و زیان ـ جستن رگ‌های جهند سر ـ کاهلی در اعضاء (کسالت) میل به خواب ـ خواب زیاد (پر بازده) سنگینی خواب صبحگاهی ـ خمیازه ـ وزوز در گوش ـ نبض ستبر ـ شیرینی طعم دهان ـ میل به گوشت و شیرینی ـ رویای مکرر رنگ‌های سرخ در خواب ـ دمل و جوش در بدن ـ خونریزی بن دندان‌ها ـ سرخی ادرار ـ خفقان ـ سرعت رشد موی زیاد ـ سیاهی غلیظ ماندگار مو ـ بزاق عادی و رطوبت و تعریق زیاد ـ بزرگی اندام دست و پا ـ حرکات بدن چست و چالک است ـ ناسازگار با غذاهای گرم و شیرینی ـ وضعیت چشم معمولی (از نظر پف و گودی زیر چشم) ـ پر انرژی ـ آلرژی بهاره ـ شیوع سنی تا بیست سال ـ قوای باء زیاد و توانمند.

۲. غلبه صفرا : زرد شدن پوست ، زبان و چشم‌ها ـ تلخ شدن دهان ـ خشک شدن زبان ـ تشنگی مفرط ـ بی‌اشتهائی ـ بار دار و سیاه شدن زبان ـ فرو رفتگی زیر چشم‌ها ـ لاغری ـ سوزش سر دل ـ تهوع ـ زردی ادرار ـ تندی نبض ـ درد پهلو ـ گزگز بدن ـ کاهش قوای بدن ـ (جسمی و جنسی) بیخوابی ـ تخیل رویاهای زرد رنگ ـ رشد مو معمولی ـ سفید شدن معمولی موی صاف ـ دیر مریض شدن ـ ناسازگاری با محیط‌های گرم ـ پوست گرم و خشک ـ خشکی و لاغری اندام‌ها ـ سرعت حرکات بدن معمولی ـ کم خواب (پر بازده) ـ میل به ترشی ـ جدی ـ پشتکار زیاد ـ مدیر و منظم ـ عصبانیت زیاد و پرخاشگری ـ خشمگین ـ بدتر شدن حال فرد در تابستان و سال‌های جوانی ـ شیوعی سنی ۲۰ ـ۴۰ سال ـ قوای باء متعادل و توان عادی جماع ـ راه رفتن بی‌اراده ـ پهن بودن قفسه سینه ـ باریکی کمر ـ دراز بودن قد.

۳. غلبه بلغم : سفیدی و نرمی پوست بدن ـ سردی و رطوبت پوست ـ زود سفید شدن ریش و مو ـ عدم تشنگی ـ شوری دهان ـ آروغ ترش ـ نفخ معده ـ ترش کردن ـ کندی حواس و منگی ـ کندی حرکات (تنبلی) ـ رقیق شدن آب بینی ـ سفیدی ادرار ـ تکرار ادرار ـ لکنت زبان ـ خواب زیاد کم بازده ـ رویای آب و برف و باران ـ تخیل اشیای سفید ـ دردهای استخوانی ـ ناسازگار با غذاهای سرد ـ چشم سفید با پف زیر چشم ـ بی‌قیدی ـ فراموشی ـ اختلال حافظه ـ بد حال در زمستان ـ نبض ضعیف، نازک، کند و مبهم ـ قوای باء (ضعیف و ناتوان) زود بیمار شدن ـ سرعت رشد مو کم است ـ خال‌های سفید و گوشتی ـ شیوع سنی ۶۰ سال به بالا ـ بیمار ترسو.

۴. غلبه سودا : تیرگی پوست بدن ـ خال سیاه و لک‌های تیره (بهق) سرعت کم نمو مو ـ زبان بدون نشانهٔ خاص و گاهی تیره ـ بزاق معمولی ـ دهان ترش یا بی‌مزه (صبحگاهی) ـ زود بیمار شدن ـ رنگ ادرار عادی گاه مایل به سیاه ـ پوست سرد و خشک ـ لاغری قفسه سینه و کوچک عضلات ـ خواب معمولی ولی آشفته توام با کابوس ـ اشتهای کاذب ـ سیری زودرس ـ هرس ـ دودلی و ترس از مرگ ـ بی‌حوصلگی و افسردگی ـ اندیشه‌های بد (شکاکیت و وسواس) ـ فکر و خیال فراوان ـ غصه و خود خوری ـ زود رنجی ـ بیزاری از سر و صدا ـ اضطراب ـ خفگی ـ بی‌قراری ـ بی‌خوابی ـ مردم گریزی ـ رویای سیاهی در خواب ـ گوشه‌گیری و تنهائی ـ شیوع سنتی ۴۰ تا ۶۰ سالگی ـ ترسو ـ میل جنسی زیاد و توان کم .

دراصطلاح طب قدیم این خصوصیات را امزجه و خصوصیت هر خلط را مزاج گفته اند که مهمترین اصل طب قدیم را تشکیل می دهد.

مقصود از مزاج ، ترکیب و امتزاج عناصر می‏باشد که قابل تفکیک نمی‏باشد و کیفیت جدیدی به وجود می‏آورد . باید دانست که هر فردی دارای مزاجی است مربوط به خود که با مزاجهای دیگر افراد متفاوت است . دانشمندان طب گیاهی معتقدند همانطوریکه افراد بشر از حیث شکل ، اندام ، قد ، وزن و صورت ظاهری تفاوت دارند از حیث وضعیت بدنی نیز مختلف اند و این اختلاف به علت موادی است که بدن آنها را می سازد ، ورود روزانه اجزاء و مواد مختلف به بدن باعث به وجود آمدن مزاج می شود .

لذا میتوان گفت که مزاج حالت فعالیت کل بدن یا اجزای بدن است . به عبارت دیگر حالت و وضع بدنی هر فرد را مزاج گویند. مزاج ها دو دسته هستند:

الف) مزاج‏‏‏‏های مفرد که دو تای آنها در طبیعت با هم برابر هستند ولی سومی از چهارمی قوی‏تر می‏باشد. مثلاً اگر گرمی و سردی مساوی باشد و خشکی بر تری غلبه نماید ، گویند مزاج خشک است.

تعداد مزاج‏های مفرد چهار تا می‏باشد: گرم ، سرد ، خشک و مرطوب.

گرمی را به علت وجود انرژی

سردی را به علت تفرق و ضعف

خشکی را به علت افزایش املاح در بدن

رطوبت را به علت جمع شدن مایعات در سلولهای بدن می دانند.

ب) دسته دوم مزاج‏های مرکب می‏باشند که دو صفت به صورت غالب می‏باشند و دو صفت مغلوب و در نتیجه چهار مزاج مرکب باشد:

گرم و خشک ، گرم و تر ، سرد و تر ، سرد و خشک.

در کل نه نوع مزاج خواهیم داشت ، چهارتا مفرد و چهار تا مرکب و یکی معتدل می‏باشد

منبع : برگرفته وتالیف از سایت های www.pishgo.ir , www.daneshju.ir , www.aftab.ir

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد