بیماری یا مرض را حکما بدین گونه معنی می کرده اند که : هرگاه فعلی از مجرای طبیعی
خود انجام نشود مرض رخ داده است ( اختلال در افعال ) آنوقت در بخش طب نظری قسمتی
داشته اند به نام امور طبیعیه که از ارکان ، امزجه، اخلاط ، اندام ، ارواح ، قوی و
افعال تشکیل یافته است . همانگونه که گفتیم وقتی مرضی حاصل می شد ، یعنی اختلال در
افعالی رخ می داد ، طبیب با تجربه ای که داشت ، پی به نوع اختلال در قوی و از آنجا
به اختلال در ارواح و از آنجا به اختلال در اندام و از آنجا به اختلال در اخلاط و
از آنجا به اختلال در امزجه و از آنجا به اختلال در ارکان بیمار پی می برد .
سپس با تغییر دادن ارکان بیمار توسط غذاها ، داروها یا تدابیر عملی ( مثل حجامت و
فصد و ... ) باعث درمان بیماری می شده است .
در این طب ریشهٔ همه بیماریها بر میگردد به وجود اخلاط چهارگانه در بدن که عبارتند از: خون (دم) ، صفرا ، بلغم ، سودا که دو خلط اول طبع گرم دارند و دوتای دیگر طبعشان سرد است و انسان قاعدتاً بایستی چهار خلط نامبرده فوق را به اندازه استاندارد در بدن داشته باشد . هرگاه یکی یا دوتا یا بیشتر ، از این اخلاط نقصان یابد یا زیاده شود ، سیستم طبیعی بدن بهم ریخته و بر اساس غلبه یکی از اخلاط ، روح و جسم بیمار آزرده گشته و نیازمند تدابیر درمانی میگردد . راز توفیق اطباء هم در شناخت همین اخلاط است .
اخلاط جمع خلط است و خلط جسم سیال و تری است که غذا پس از هضم به آن تبدیل می شود . توضیح آنکه حکما معتقد بوده اند وقتی غذا خورده می شود اول توسط معده به کیموس معدی ( منظور مایعی خمیری شکل حاصل از هضم غذا در معده است ) تبدیل می شود ، که به این عمل طبخ معدی یا طبخ اول گویند . سپس از طریق مجاری ناپیدای روده توسط عروق ماساریقا به کبد رفته در آنجا پخته ( در اصطلاح امروزی متابولیزه ) می شود که به آن طبخ دوم گویند.
اخلاط چهارگانه عبارتند از :
الف) سودا :
ماده ای است سیاه رنگ که در
جگر تولید می شود و جایگاه اصلی آن طحال است .
طبع آن مانند خاک سرد و خشک و
مزه آن گس متمایل به تلخی است.
سودای طبیعی همان رسوباتی است
که در خون ایجاد می گردد و تیرگی خون از آن است. مزه آن بین شیرین و گس و متمایل به
تلخ است.
سودای طبیعی بعد از تراوش از جگر دو قسمت می شود ، قسمتی که همراه
خون است وجود آن در خون باعث نیرومندی و استحکام آن می شود و نیز سبب تغذیه استخوان
ها می شود .
قسمت دیگر سودای طبیعی ، از خون خارج می شود و به طحال می رود و
سبب تقویت دهانه معده می شود و نیز دهانه معده را بوسیله ترشی خود تحریک می کند و
سبب آگاهی انسان از گرسنگی و تحریک اشتها می شود.
ب) بلغم :
مایعی است که در معده تولید می شود و در بدن جایگاه خاصی ندارد و
در تمام سطح بدن همراه با خون در جریان است . بلغم طبیعی در روند طبیعی خویش به خون
تبدیل می شود . در واقع بلغم خون خامی است که در صورت پخته شدن به خون تبدیل می شود
. مزه این نوع بلغم شیرین است و طبع آن سرد و تر است.
وجود بلغم برای
اندامهای بلغمی مانند مغز و اندام های پر حرکت مانند مفاصل ضروری است زیرا وقتی
اندام های بدن از جذب مواد غذائی محروم می گردند ، به وسیله حرارتی که بلغم ایجاد
می کند نیرو می گیرند.
ج) خون :
خون مایعی است سرخ رنگ ، گرم و مرطوب و جایگاه آن در کبد است و از
طریق رگها در سطح بدن پخش می شود و عامل رسیدن غذا به اندام ها است . از این نظر
خون برترین و مفیدترین اخلاط در بدن است .
خون طبیعی خونی است سرخ رنگ ،
بسیار شیرین ، دارای طبیعتی گرم و تر و عاری از بوی بد . خونی که از جگر خارج می
شود و به قلب برده می شود بدلیل آنکه حامل مواد غذائی و سودا و صفرا و بلغم است ،
غلظتش زیاد است . این خون در فاصله جگر تا قلب ، آب اضافی و مقداری از سودا و صفرا
و بلغم خویش را از دست داده و سرخ تر و روشن تر و روانتر از خون قبل می شود.
د) صفرا :
مایعی زرد رنگ ، تلخ و دارای طبع گرم و خشک است. این خلط در جگر
تولید می شود و جایگاه آن در کیسه صفرا است. صفرای طبیعی که همان کف خون است ، رنگش
مانند خون سرخ است.
صفرا مانند خون برای اندام های بدن لازم و ضروری است.
صفرا به خون لطافت می بخشد و عبور آن را از مویرگها و مجاری باریک امکان پذیر می
سازد . شش ، اندامی است که نیازش به صفرا بیش از اندام های دیگر است
زیرا صفرای طبیعی خون ، کمک کننده خوبی در عمل دم و بازدم است. صفرا سبب شستن روده
ها از بلغم می شود (ضد بلغم) و نیز باعث تحریک ماهیچه های مقعد در انتهای دستگاه
گوارش می شود و در نتیجه سبب احساس رفع قضای حاجت به انسان دست می دهد .
طبق
نظر رازی اگر مقداری از خون را در ظرفی شیشه ای بریزیم و آن را مدتی به حال خود وا
گذاریم ، خواهیم دید که مایع مورد آزمایش به چهارطبقه تقسیم می شود :
الف) طبقه زیرین که دارای رنگی سیاه و چون دُرد در کف ظرف ته نشین می شود ، سودا است که از فیبرین خون لخته شده و گلبول های قرمز رسوب یافته تشکیل شده است .
ب) طبقه دوم که رنگ آن روشن تر از طبقه زیرین است و حالتی شبیه به سفیده تخم مرغ دارد ، بلغم است که از گلبول های سفید و پلاکت ها تشکیل می شود .
ج) طبقه سوم که بعلت وجود هموگلوبین ، دارای رنگی قرمز خواهد بود و خونابه را تشکیل می دهد ، خون ( دَم ) است.
د) طبقه روئین که کف مانند است و دارای رنگی زرد می باشد ، صفرا است.
با توجه به طبقات چهارگانه اخلاط و مقایسه آن با طبقات عناصر چهارگانه ، خواهیم دید که مشابهت نزدیکی در آنها وجود دارد . جالینوس بر اساس جایگاه خاص اخلاط چهارگانه در خون و شباهت آن با جایگاه عناصر چهارگانه در طبیعت ، هر یک از اخلاط را با یکی از عناصر شبیه دانسته است و در حقیقت این نظر مشترک همه دانشمندان طب قدیم بوده است و اساس طب قدیم بر پایه آن استوار است.
خلط عنصر صفت وزن
صفرا = آتش = گرم و خشک = سبک مطلق
خون = هوا = گرم و تر = سبک زیاد
بلغم = آب = سرد و تر = سنگین زیاد
سودا = خاک = سرد و خشک = سنگین مطلق
در ذیل به علایم غلبه اخلاط چهارگانه اشاره میکنیم.
۱. غلبه خون (دم) : سنگینی سر ـ سرخی رخسار و زیان ـ جستن رگهای جهند سر ـ کاهلی در اعضاء (کسالت) میل به خواب ـ خواب زیاد (پر بازده) سنگینی خواب صبحگاهی ـ خمیازه ـ وزوز در گوش ـ نبض ستبر ـ شیرینی طعم دهان ـ میل به گوشت و شیرینی ـ رویای مکرر رنگهای سرخ در خواب ـ دمل و جوش در بدن ـ خونریزی بن دندانها ـ سرخی ادرار ـ خفقان ـ سرعت رشد موی زیاد ـ سیاهی غلیظ ماندگار مو ـ بزاق عادی و رطوبت و تعریق زیاد ـ بزرگی اندام دست و پا ـ حرکات بدن چست و چالک است ـ ناسازگار با غذاهای گرم و شیرینی ـ وضعیت چشم معمولی (از نظر پف و گودی زیر چشم) ـ پر انرژی ـ آلرژی بهاره ـ شیوع سنی تا بیست سال ـ قوای باء زیاد و توانمند.
۲. غلبه صفرا : زرد شدن پوست ، زبان و چشمها ـ تلخ شدن دهان ـ خشک شدن زبان ـ تشنگی مفرط ـ بیاشتهائی ـ بار دار و سیاه شدن زبان ـ فرو رفتگی زیر چشمها ـ لاغری ـ سوزش سر دل ـ تهوع ـ زردی ادرار ـ تندی نبض ـ درد پهلو ـ گزگز بدن ـ کاهش قوای بدن ـ (جسمی و جنسی) بیخوابی ـ تخیل رویاهای زرد رنگ ـ رشد مو معمولی ـ سفید شدن معمولی موی صاف ـ دیر مریض شدن ـ ناسازگاری با محیطهای گرم ـ پوست گرم و خشک ـ خشکی و لاغری اندامها ـ سرعت حرکات بدن معمولی ـ کم خواب (پر بازده) ـ میل به ترشی ـ جدی ـ پشتکار زیاد ـ مدیر و منظم ـ عصبانیت زیاد و پرخاشگری ـ خشمگین ـ بدتر شدن حال فرد در تابستان و سالهای جوانی ـ شیوعی سنی ۲۰ ـ۴۰ سال ـ قوای باء متعادل و توان عادی جماع ـ راه رفتن بیاراده ـ پهن بودن قفسه سینه ـ باریکی کمر ـ دراز بودن قد.
۳. غلبه بلغم : سفیدی و نرمی پوست بدن ـ سردی و رطوبت پوست ـ زود سفید شدن ریش و مو ـ عدم تشنگی ـ شوری دهان ـ آروغ ترش ـ نفخ معده ـ ترش کردن ـ کندی حواس و منگی ـ کندی حرکات (تنبلی) ـ رقیق شدن آب بینی ـ سفیدی ادرار ـ تکرار ادرار ـ لکنت زبان ـ خواب زیاد کم بازده ـ رویای آب و برف و باران ـ تخیل اشیای سفید ـ دردهای استخوانی ـ ناسازگار با غذاهای سرد ـ چشم سفید با پف زیر چشم ـ بیقیدی ـ فراموشی ـ اختلال حافظه ـ بد حال در زمستان ـ نبض ضعیف، نازک، کند و مبهم ـ قوای باء (ضعیف و ناتوان) زود بیمار شدن ـ سرعت رشد مو کم است ـ خالهای سفید و گوشتی ـ شیوع سنی ۶۰ سال به بالا ـ بیمار ترسو.
۴. غلبه سودا : تیرگی پوست بدن ـ خال سیاه و لکهای تیره (بهق) سرعت کم نمو مو ـ زبان بدون نشانهٔ خاص و گاهی تیره ـ بزاق معمولی ـ دهان ترش یا بیمزه (صبحگاهی) ـ زود بیمار شدن ـ رنگ ادرار عادی گاه مایل به سیاه ـ پوست سرد و خشک ـ لاغری قفسه سینه و کوچک عضلات ـ خواب معمولی ولی آشفته توام با کابوس ـ اشتهای کاذب ـ سیری زودرس ـ هرس ـ دودلی و ترس از مرگ ـ بیحوصلگی و افسردگی ـ اندیشههای بد (شکاکیت و وسواس) ـ فکر و خیال فراوان ـ غصه و خود خوری ـ زود رنجی ـ بیزاری از سر و صدا ـ اضطراب ـ خفگی ـ بیقراری ـ بیخوابی ـ مردم گریزی ـ رویای سیاهی در خواب ـ گوشهگیری و تنهائی ـ شیوع سنتی ۴۰ تا ۶۰ سالگی ـ ترسو ـ میل جنسی زیاد و توان کم .
دراصطلاح طب قدیم این خصوصیات را امزجه و خصوصیت هر خلط را مزاج گفته اند که مهمترین اصل طب قدیم را تشکیل می دهد.
مقصود از مزاج ، ترکیب و امتزاج عناصر میباشد که قابل تفکیک نمیباشد و کیفیت جدیدی به وجود میآورد . باید دانست که هر فردی دارای مزاجی است مربوط به خود که با مزاجهای دیگر افراد متفاوت است . دانشمندان طب گیاهی معتقدند همانطوریکه افراد بشر از حیث شکل ، اندام ، قد ، وزن و صورت ظاهری تفاوت دارند از حیث وضعیت بدنی نیز مختلف اند و این اختلاف به علت موادی است که بدن آنها را می سازد ، ورود روزانه اجزاء و مواد مختلف به بدن باعث به وجود آمدن مزاج می شود .
لذا میتوان گفت که مزاج حالت فعالیت کل بدن یا اجزای بدن است . به عبارت دیگر حالت و وضع بدنی هر فرد را مزاج گویند. مزاج ها دو دسته هستند:
الف) مزاجهای مفرد که دو تای آنها در طبیعت با هم برابر هستند ولی سومی از چهارمی قویتر میباشد. مثلاً اگر گرمی و سردی مساوی باشد و خشکی بر تری غلبه نماید ، گویند مزاج خشک است.
تعداد مزاجهای مفرد چهار تا میباشد: گرم ، سرد ، خشک و مرطوب.
گرمی را به علت وجود انرژی
سردی را به علت تفرق و ضعف
خشکی را به علت افزایش املاح در بدن
رطوبت را به علت جمع شدن مایعات در سلولهای بدن می دانند.
ب) دسته دوم مزاجهای مرکب میباشند که دو صفت به صورت غالب میباشند و دو صفت مغلوب و در نتیجه چهار مزاج مرکب باشد:
گرم و خشک ، گرم و تر ، سرد و تر ، سرد و خشک.
در کل نه نوع مزاج خواهیم داشت ، چهارتا مفرد و چهار تا مرکب و یکی معتدل میباشد
منبع : برگرفته وتالیف از سایت های www.pishgo.ir , www.daneshju.ir , www.aftab.ir